حکایت حالا ی روزگار
این روزها :
مشدی کریم شلوارک می پوشد و با رکابی در سرمای زمستان پلاستیک زباله را سر کوچه
می گذارد
کبلایی رحمان چوپوقش را روی پشت بام دستشویی انداخته و سیگار اسپرینگ واتر کنارلبش
می گذارد
خاله بیگم با نامه نگاری وپارتی بازی اسم شناسنامه ای اش را شراره گذاشته وپارتی در خانه به جامانده از غلامعلی(شوهر خدابیامرزش)بر پا می کند
تنقلات کیف مادر بزرگ چیپس ِ پفک ِ هانیسمک وآدامس شده
وحاجی بقال (بابای افشین دون دون)کارش شده چک خورد کنی ودوتا ور دست غل چماق استخدام کرده
...وای روزگار چه بر سر ما آمده![]()
+ نوشته شده در سه شنبه دوازدهم آذر ۱۳۸۷ ساعت توسط ماهان صفايي
|
ماهان صفايي